تمرین خریت

ساخت وبلاگ
بابا مسعود گفت :  امروز صبح مه از روی جنگل آمد و وارد خانه ما شد و همه جا را پر کرداین قدر قشنگ گفت که من هم در مه غرق شدممهی که خانه را در بندپی پر کرد از چه جنسی بود که مرا در فرانکفورت شبنم زده کرد ؟پی نوشت: شبنم زده را از خودم ساختم بهترین عبارتی ست که حالم را بیان میکند نوشته شده توسط لی لا در نوزدهم فروردین ۱۴۰۰ | تمرین خریت...ادامه مطلب
ما را در سایت تمرین خریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandeyeaabi بازدید : 76 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 2:49

کاش زندگی دکمه "پاوز" داشت ک ا ش میشد برای مدتی تعطیل کرد و رفتک ا ش میشد کرکره دکان روزگار را پایین کشید و روی یک تکه مقوا نوشت "بنا به دلایل شخصی تا مدت نامعلومی تعطیل است "ک ا ش میشد یک مشت قرص خواب قوی خورد و عمیق خوابیدک ا ش میشد وقت تنفس از دنیا گرفتک ا ش میشد دلتنگی ها را شست ک ا ش میشد خستگی ها را با اتوی بخار صاف صاف کرد ک ا ش میشد بی حوصلگی ها را جلوی آفتاب روی بند رخت خشک کردکاش ... نوشته شده توسط لی لا در بیست و چهارم فروردین ۱۴۰۰ | تمرین خریت...ادامه مطلب
ما را در سایت تمرین خریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandeyeaabi بازدید : 64 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 2:49

افتاده تو رختخواببی اختیاری دارهپای چپ اش دیگه حرکت نمیکنههمسایه تمیزش میکنه و بهش آب و غذا میدهخواهر و خواهرزاده هاش نمیان سربهش بزننروی کفلش یک تکه سرخ شده آقای عیوضی همسایه اش میگه شروع زخم بسترهغذا درست نمیخوردهحرف هاش نامفهومهحواسش پرت هپرت و پلا میگه همه شهمه این ها را یکشنبه غروب مامان برامون تعریف کردامروز هم صد تا قصه پر غصه دیگه به همون ها اضافه کرداینها را درمورد کسی میگفت که 40 ساله می شناسمشچهل سال یعنی از بچگی تا الان در نیمه زندگی بوده تو روزنوشت خانواده منبهم انگلیسی یاد میدادیک سال تمام برای آمادگی در کنکورعاشق صرف سه قسمت فعل ها بودهنوز هم مانا را که ببینه به رسم اون روای من ازش صرف افعال را می پرسهتو روزای سخت و تو آسونی هاهمیشه تماس میگرفت و از حالم می پرسیدهر بار ایران بودم به سرعت میامد به دیدنم ،  با یک کیک بزرگ و چند تا کتاببه شدت احوال پرس و دوست دار مانا بود و هستخاطره های خوب مون باهاش یکی دوتا نیستندخاطره های ناخوشایند شاید همون یکی دوتادلم میخاد بهش زنگ بزنممیخام بهش بگم دلم نمیخاد ضعیف و ناتوان ببینمشمیخام بهش بگم چه دعای بی رحمانه ای برایش میکنممیخام بهش بگم یا خوب و سرپا بمونیا آروم و بی درد و خفت برو... نوشته شده توسط لی لا در بیست و چهارم فروردین ۱۴۰۰ | تمرین خریت...ادامه مطلب
ما را در سایت تمرین خریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandeyeaabi بازدید : 79 تاريخ : جمعه 3 تير 1401 ساعت: 2:49

ما از آدم ها تصویر مورد علاقه ی خودمان را می سازیمو دلبسته این تصویر خود ساخته می شویم که خیلی وقت ها کمترین شباهتی با خود واقعی آدم هادارد . این کار را ناخودآگاهانه انجام میدهیم و حواس مان اصلن نیست تمرین خریت...ادامه مطلب
ما را در سایت تمرین خریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandeyeaabi بازدید : 99 تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1398 ساعت: 2:24

قطع و وصل این ارتباط هم برای او معماست هم مندیروز بهش گفتم ما هیچ تعریفی از این رابطه نداریم و به همین دلیل هر دو گیجیمگفت حق با توست ، اما من تعریف و تصور خودم را دارماین تویی که تعربفی براش نمی خواه تمرین خریت...ادامه مطلب
ما را در سایت تمرین خریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandeyeaabi بازدید : 89 تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1398 ساعت: 2:24

داشت سبد خرید را خالی میکرد

من هم داشتم سالاد درست می کردم

پرسیدم حاضری به خاطر من تاکجاها بری؟ چه کارهایی بکنی؟

یک لحظه مکث کرد

مستقیم تو چشمهام نگاه کرد و گفت

حاضرم برات بمیرم...

نفس ام بند آمد

دخترک ام که همه زندگی من بوده و هست حاضر است برایم بمیرد...

آن لحظه، آن نگاه و آن جمله ، تا آخرین نفس ام ، در قلب ام می ماند و جانم را به آتش می کشد

و در نبودن ام آن حس قشنگ جایی در دنیا ، به شکل گلی زیبا شکوفان خواهد ماند...

تمرین خریت...
ما را در سایت تمرین خریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandeyeaabi بازدید : 80 تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1398 ساعت: 2:24

چند باری ست که میخواهد زنگ بزند و من هر بار به بهانه ای شانه خالی کرده امهر بار به عذری که میدانم او هم باور نکرده ، فقط پذیرفتهبعد از چند سال شنیدن دوباره صدای بم و دلپذیرش هم دلپذیر و هم دردناک ستطی تمرین خریت...ادامه مطلب
ما را در سایت تمرین خریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandeyeaabi بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1398 ساعت: 2:24

گفت میدونی هنوز ماگ استارباکسی که برایم خریدی را دارم

گفت هر روز قهوه صبحگاهی ام را سر کار از آن می نوشم

اینها را نمی گفت ، می نوشت

و چه خوب که نه صورت ام را میدید  نه چشمهایی که نمناک شده بود

از آن روز ، ده بار به شعبه استارباکس همین حوالی سر زده ام

و انگشتانم بی صدا ،  همه ماگ ها را عاشقانه نوازش کرده اند

آدم ها نمی دانند با گفتن بعضی چیزها چطور دیگران را دیوانه می کنند...

 

تمرین خریت...
ما را در سایت تمرین خریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandeyeaabi بازدید : 84 تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1398 ساعت: 2:24

برای رسیدن هرگز دیر نیست

این جمله ی به ظاهر کلیشه ای ، هزاران معنا در دل خود نهفته دارد

و من هر روز آن را برای خودم تکرار میکنم

این رسیدن برای هرکسی مفهوم بخصوصی دارد و در هر برهه از زمان میتواند مفهوم جدیدی پیدا کند

در حال اکنونی که من ام ، رسیدن برایم معنای عمیق تری از همیشه پیدا کرده است

می خواهم برسم و می دانم که نه حالا که هرگز دیر نیست...

تمرین خریت...
ما را در سایت تمرین خریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandeyeaabi بازدید : 83 تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1398 ساعت: 2:24

دو قطره اشک بزرگ از صیح در چشمخانه ها نشسته اند

آنقدر بزرگ اند که دیدم تار شده

آنقدر شفاف اند که انگار خود دریا

نه می چکند نه تمام می شوند

همان طور نشسته اند و من از ورایشان دنیا را تماشا می کنم

...

تمرین خریت...
ما را در سایت تمرین خریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parandeyeaabi بازدید : 95 تاريخ : يکشنبه 18 فروردين 1398 ساعت: 15:36